نامه ها
روایت یک آتئیست: از کجا به خداناباوری رسیدم.

روایت یک آتئیست: از کجا به خداناباوری رسیدم.

من یک کاتولیک بدنیا آمدم و حتی وقتی 12 ساله بودم والدینم مرا برای شرکت در یک همایش فرستادند به امید اینکه در آینده کشیش شوم. یادم می آید که از مدرسه ابتدایی سؤال‌هایی در مورد دین توی ذهنم بود. کلاس چهارم که بودم، روزی یکی از همکلاسی‌هایم از معلم پرسید که چگونه ماه آن...

یادداشت یک آتئیست آفریقایی: من از مرگ نمیترسم

یادداشت یک آتئیست آفریقایی: من از مرگ نمیترسم

از وقتی یک دختر بچه بودم، میخواستم حقیقت همه چیز را بدانم! چرا آسمان آبی ست، و چرا علف سبز است، چه کسی زمین را آفریده و آیا واقعا خدا وجود دارد. من در آفریقا بدنیا آمدم. قطعا موجود عجیبی بودم چون هنگامی که دیگران وقت نداشتند چنین «سؤال‌های بیهوده ای» بپرسند و تمام...

مؤمنان خدا ناباور در پادگان‌های ایران – به قلم یک سرباز وظیفه از ایران

مؤمنان خدا ناباور در پادگان‌های ایران – به قلم یک سرباز وظیفه از ایران

من یک افسر در ارتش ایران هستم، یک ستوان سوم که دوره خدمت اجباری دو ساله در ارتش را می‌گذرانم. من به اسلام و یا هیچ دین دیگری معتقد نیستم و اگر یک مرجع قدرت مرا مجبور کند، به ناچار نقش یک مسلمان را بازی می‌کنم. قسمت جالب ماجرا این است که اینجا افسران عالی رتبه می‌دانند...

نامه یک مرد نو آتئیست از ترکیه

نامه یک مرد نو آتئیست از ترکیه

من در استانبول ترکیه زندگی می کنم، همانطور که می‌دانید از یک کشور مسلمان، و ترک زبان هستم. ابتدا باید بگویم که والدین من نسبتا مذهبی بودند و من از 10 سالگی جایی زندگی کردم که اکثر مردم مذهبی محافظه کار بودند. حتی آن موقع هم من اصلا مذهبی نبودم. با وجود این جمعه ها...